یک زن
Ein Weib
Heinrich Heine
| هاینریش هاینه
|برگردان از آلمانی به فارسی: فرشاد نوروزی
هر دو عاشقانه دل در گرو هم داشتند،
زن شیاد بود و مرد سارق.
وقتی مرد دزدی و خلافی مرتکب می شد،
زن مستانه خود را به بستر می انداخت و خنده سر می داد.
روزها به لذت و شادمانی سپری می شد،
زن بر بالین مرد شب هایش را به صبح می برد.
مرد که به زندان افتاد،
زن کنار پنجره به خنده ایستاد.
مرد زن را فراخواند: آه به نزدم بیا،
دلتنگ تو هستم،
تو را می خوانم، تویی که عطشت را دارم،
زن سری تکان و داد و خندید.
ساعت شش صبح مرد را به دار آویختند،
ساعت هفت او را در گور گذاشتند،
ساعت هشت زن بازهم
شراب سرخ نوشید و خندید.