تمدن نوین
تمدن نوین ماحصل و آن چیزی است که از تجربه حیات بشری بر روی این کره ی خاکی بوجود آمده است.
باستانشناسی تفکر و تبار شناسیتمدن کهن و مطالعه تاریخ و اسطوره های ارزشی سازنده تاریخ عواملی است که می تواند ما را بدین مرحله از بلوغ در میان جوامع مدرن برساند که بدین خود باوری دست یابیم که ما مصرف گرای محظ نیستیم.
اما جامعه ما این را نمی پذیرد که میان مدرنیته و ابتذال خط مرزی وجود دارد و به قولی خشک و تر را با هم می سوزاند. بازگشت به شیوه های قدیمی و منسوخ از خودگذشتگی و صورتهای منسوخ مراقبه و مکاشفه و فنون خلسه را رواجی دوباره داده است.در حالیکه اینها در حکم زباله های زاید جوامع پیشرفته است که ما آن را به تن می کنیم.
تنزل از شکاکیت به ساده لوحی خوش خیالانه باعث از بین رفتن روحیه ی نقادانه و فراموشی سنت بزرگ روشنگری می شود.
خرد گریزی و سرازیر شدن به سمت مذهبی خرافی که چیزی فرا الهی است و صرفا اینکه بخواهیم مذهب را تبدیل به فال قهوه کنیم نه تنهاد ما را از خود باوری دور می سازد بلکه نوعی خرد گریزی در افراد ایجاد می کند. پیامد دیگری که این نوع دین پروری دارد تنزیل دین به خرافات است.
اتین باریلیه چنین می گوید:
((این به اصطلاح تجدید حیات مذهب در اصل تجدید حیات خرافات است.انسان قرون جدید در عمق وجود خویش می ترسد.او بی آنکه به روی خود بیاورد در مناطق مغناطیسی مناسب بنا می کند و مواظب است بسترش را جایی بگذارد که امواج منفی را پس زند. در نوجوانی به حلول روح علاقه مند است و فعالانه سعی دارد اشباح خبیس و شیاطین را دور کند یا آنها را رام خود کند و در بزرگسالی سعی دارد تمام اینها را انکار کند و به تمام فرقه ها با چشمی سخره آمیز نگاه کند.))
و این را برای خود روشنفکری می داند. مشکل اساسی در ریشه تفکر مدرنی است که برای خود ساخته ایم تعریف مدرنیته بدون هیچ مرز و حدودی و صرف این که ما هم مدرن هستیم پس باید بی هیچ تفکر به طور مقلدانه از غربیان تقلید کنیم فقط ما را عقب مانده تر و آنها را پیشرفته تر می کند مصرفگرایی ما فقط صنعت غرب را برای تسلط بیشتر بر ما تقویت می کند.
درک نکردن تمایز میان آزادی و بی بند و باری و روشنفکری و ادای روشنفکری را در آوردن فقط ما را عقب مانده تر می کند.
تجربه ی حاصل چندین قرن حیات به نسخ و تقبل بسیاری از مفاهیم می پردازد بدون در نظر گرفتن مذهبی یا غیر مذهبی بودن آن و شاید بتوان گفت تا حدی بی طرفانه به بررسی دوباره مفاهیم می پردازد.
تمدن نو درباره ی دین بیشتر از یک سلسله تعمیمات مفاهیم غیر قابل درک به مسایل فرا انسانی خرافی سخن می گوید تا ستایش آن و این یعنی ذم و نکوهش علنی دین بعد از این همه کتاب و پیامبر.
از این رو دین خواسته یا ناخواسته وارد حریم تازه ای شده است.تعریف نوین دین به خرافات بزرگترین پیامدی است که مسبب آن عدم تعریف درست دین است.
چراکه آن مفاهیم غیر قابل درک دیروز ،امروز درک شده اند؛چرخش گیتی روزی فاعلی را می طلبید اما در دنیای امروز فاعل آن قایم به ذات آن است به عبارتی خود فاعل خویش استپس به فاعل و گرداننده ای ندارد. روزی در جستجوی ساحران بودیم تا شیاطین را از بیماران دور کنندو تب او قطع شود اما امروز دکتر ها در نقش آن ساحران دیروز هستند.
با مشخص شدن علل نامعلوم ، معلولها دیگر موجودات فرا طبیعی و ماورایی نه ارزشی دارند و نه کسی در این قرون بدانها معتقد است.
اما به راستی مذهب چنین نقشی دارد؟
مطمئنا اگر حدود و مرزی بین دین و خرافات قایل نشویم چنین خواهد بود.
دینگرایی افراطی با مذهب خرافی تفاوتی چندان ندارد.(خیر الامور اوسطها)
برنامه سازی دینی،به صورت مدرن مطمئنا از کنار گذاشته شدن اسلام جلوگیری می کند چراکه نه تنها اسلام با پیشرفت مخالف نیست بلکه توافق خود را از آغاز نشان داده است.
اما چرا الان اینطور نمی نماید؟
دین زدگی گناه بزرگی است که بر گردن حکومت اسلامی در دنیای امروز قرار دارد.چراکه مردم همه به یک شکل فکر نمی کنند. جامعه ی متمدن باید بتواند تمام مردم را با تمام نیازهای شان بپذیرد و خواسته هایشان را تامین نماید نه صرفا قشری را که حکومت را مشروع می داند.
اما مسئله مهم دیگری وجود دارد و آن این است که نباید افراد معترض به عملکرد حکومت را با افرادی که تنها قصد جلوگیری از پیشرفت جامعه را دارند و به اصطلاح مرتجعین هستند را یکسان دانست.
حال این مسئله مطرح است که اگر مرتجعین طرفداران حکومت باشند چه باید کرد؟
اگر ما تعریفی کامل و جامع از جامعه متمدن خود داشته باشیم طبعا چنین تعریفی هم خواهیم داشت که افراد مرتجع موانع محسوب می شوند و حتی اگر طرفدار و حافظ قدرت نیز باشند باز هم برای جامعه مضر بوده و باید کنار گذارده شوند و جامعه مدرن بدانها نیازی ندارند و حتی می توانیم با فرهنگ سازی درست به تربیت نسل آینده مردم بپردازیم که افراد مرتجع و به اصطلاح موانع جامعه را به حداقل یا حتی از بین ببریم. (از بین ببریم به این معنا که تغییر در ذهنیاتشان ایجاد کنیم نه اینکه صرفا نابودشان کنیم.)