بداهت بدیهی
دیهی یا ضروری آن است که در آن اقامه ی برهان لازم نیست و خود پایه و ریشه ی بسیاری از مفاهیم است. در برخی مفاهیم ما لفظ بدیهی را اطلاق می کنیم حال تصور یا تصدیق باشد برای نمونه می توان در بخش تصدیق این مثال را آورد که کل از جزء بزرگتر است که مفهومی بدیهی است. یا می توان برای تصوبر بدیهی به هستس اشاره کرد.
همواره هستی و نیستی(مفهوم هستی و نیستی دو مفهوم هستند ولی از سنخ ماهیت نیستند.یعنی نمی توانند جنس یا نوع یا فصل واقع شوند.) مفاهیمی بودند که پایه و اساس فلسفه و مابعدالطبیعه از آن جهت که به بررسی وجود مفاهیم می پردازد بوده اند.
اما تا به حال به این نیاندیشیده ایم که چرا ما نباید در بدیهی یا ضروری شک کنیم یعنی از بعدی که یک مرحله قبل از اطلاق قرار داد.
همیشه گفته ایم که این هست یا آن نیست اما نگفته ایم که چرا این هست یا چرا آن نیست. اما توضیح اینکه می توانیم ما بدیهی را همان ادراک بدانیم و در بخش علم حضوری برشماریم چرا که علم حضوری آن است که بر ذهن ما نقش می بندد بدون آنکه تعقلفی ذهنی برآن عارض شود.
بدیهی اطلاعاتی خام است که بی هیچ پیش داوری ذهن را فرا می گیرد.
شاید در ذهن انسان ضروریات مستلزم امور خارجی باشد،یعنی تا چیزی را حس نکنیم وجودش را نمی پذیریم اما این در حالی است که ما چیزهایی را هم نمی بینیم اما هم وجود دارند و هم ما آنها را پذیرفته ایم. پس تا اینجا می توانیم اینطور نتیجه گیری کنیم که بدیهی یا ادراک حتما نباید محسوس باشند؛حواس نیز عاملی برای بدیهی ساختن امور برای ما نیستند به راستی بدیهیات چرا بدیهی شده اند؟
مفهومی بدیهی مانند هستی را می توان از این جهت نیز بررسی کرد که آیا بدیهی بودن هستی در ذات آن است یا عارض بر آن است.
بدیهی برای هستی ذاتی است و ذاتی را نمی توان از مفهوم سلب کرد یا حتی اگر عارض بر آن باشد می توان آن را از هستی گرفت، هستی،هست بودنش ذاتی است نه بدیهی بودن به عبارتی بدیهی منسوب و عارض بر هستی است. اما توضیح این که عرضی را می توان سلب کرد ولی با سلب بدیهی از هستی،هستی عام الاطلاق نخواهد بود و صرفا یک مفهوم است، این در حالی است که هستی بر همه چیز اطلاق می گردد.
بدیهی برای هستی اگر به معنای شمول آن باشد ذاتی و در ذهن عرضی است. ممکن است سوال پیش آید چگونه یک مفهوم برای مفهومی می تواند هم ذاتی و هم عرضی باشد ؟ – برای توضیح بیشتر درباره ی سوال و جلوگیری از طویل گشتن این مقاله دوستان را به مطالعه علم حضوری و حصولی ارجاع می دهم.-
حل مسئله دیگر این که آیا برای بدیهی نیز این دو حالت متصور است یا نه؟
آیا برای بدیهی هم بدیهی بودن در خارج عرضی و در ذهن ذاتی است یا بر عکس؟
بدیهی خود از مفهومی دیگر وام گرفته نشده است و خود ریشه و پایه و اصل است. حقیقت این است که بدیهی هم در خارج و هم در ذهن وحدت ذاتی دارد به عبارت دیگر هم از نظر ماهیت و هم از نظر وجود باید متحد باشد چرا که پیش از آن مفهومی وجود ندارد و به عبارتی مفهومی مولد است.
آیا بدیهی غیر قابل تعریف است؟
غیر قابل تعریف می شود کاز باب این که بی نیاز از تعریف است.چون بدیهی و بسیط واقعی اجزا ندارد که بخواهد تجزیه بشود.این به این معنا نیست که بگوییم نظری ها قابل تعریف اند و بدیهی ها غیرقابل تعریف هستند و حالا که غیر قابل تعریف اند پس مجهول می مانند.
اگر ما درخارج یک شی بسیط پیدا کنیم غیر قابل تجزیه است نه از باب این که نیاز به تجزیه دارد و تجزیه پذیر نیست بلکه اساسا جزء ندارد!