نقد ادبی
نقد لغوی- صوری
منظور از نقد لغوی بررسی و ارزیابی کاربرد زبان و اصول و قواعد آن در یک اثر ادبی است اعم از شعر یا نثر.
واژه زمانی می تواند معنی و مفهوم خود را القا کند که درست و در جای خود در عین زیبایی و ظرافت به کار رود.در غیر اینصورت معنی را دچار اختلال و ابهام می کند و از ارزش و اعتبار اثر می کاهد.
رعایت نکردن قواعد زبان چناچه فایده ی بلاغی نداشته باشد نقص است.
برای نمونه فردوسی در داستان جنگ رستم با خاقان چین از قول رستم می گوید:
بر آن بود کاموس و خاقان چین که آتش برآرند از ایران زمین
به گنج و به انبوه بودند شاد زمانی ز یزدان نکردند یاد
که فعل بود باید به صیغه ی جمع استعمال شود زیرا فاعل جمع است.
کاربرد کلمه و خلق تعبیرات و ترکیبات زیبا و درست و خوش آهنگ و این که هر کلمه می باید در کجای جمله قرار گیرد از مواردی است که در نقد لغوی از آن بحث می شود.
نویسنده ای که در استخدام و استعمال تعبیرات پیش پا افتاده و تکراری و معمولی افراط کند و آنها را به همان شکل معمولی و مبتذل به کارگیرد ارزش کار خود را از بین برده است؛زیرا این تعبیرات زیبایی و گیرایی خود را از دست داده اند.
همچنین است استفاده از تعبیرات رایج قدما که نویسنده و شاعر را از خلاقیت و ارائه ی احساس و اندیشه ی تازه باز می دارد.
بنابراین شاعر و نویسنده ، نباید به تعبیرات کهنه و تکراری که از ممارست در مطالعه ی متون کهن در ذهن او جای گرفته است متکی باشد،بلکه باید سعی کند تا آنجا که می تواند به خلق تعبیرات زیبا و درست و خوش آهنگ بپردازد و بدین وسیله به ارزش کلام خود بیفزاید.
نقد فنی
نقد فنی بحث در چگونگی کاربرد فنون بلاغی در شعر و نثر و ارزش و اعتبار آن است.
بررسی کامل بلاغت اعم از معانی،بیان و بدیع در نقد فنی صورت می گیرد و منتقد می باید حدود و ثغور و نحوه ی کاربرد و ارزش و اهمیت آن را تعیین کند.
البته نباید تصور کرد که دانستن اصول و قواعد بلاغت سبب می شود که گوینده و نویسنده ای به خلق و آفرینش اثر یا آثار ادبی نایل آید بلکه می باید آن قواعد و اصول را به عنوان میزان سلامت و مقیاس راستی و کژی طبع و قزیحه ی خویش به کار گیرد.
اثر ادبی زمانی می تواند اصیل و هنرمندانه باشد که شاعر یا نویسنده خود به آفرینش و خلق آن بپردازد و از الگوهای ساخته و پرداخته قدما استفاده نکند.
نویسنده و شاعر در استفاده از کاربرد آرایشی صنایع ادبی باید چنان پوشیده و طبیعی بکار گیرد که در کلام حس شود و به عنوان یک امر عارضی در کلام جلوه نکند. نه آنکه صرفا به صورت یک امر زینتی به کار گیرد و بدین وسیله کلام را متصنع و متکلف سازد.
فردوسی،سعدی و حافظ چنان صنعت را در دل و جان شعر می گنجاند که جز با دقت نمی توان آن را حس کرد.
برای نمونه این بیت حافظ :
در چمن باد سحر بین که زای گل و سر به هواداری آن عارض و قامت برخاست
در اینجا شاعر ضمن تشبیه نمودن عارض به گل و قامت به سرو خواسته است بگوید عارض معشوقه بر گل و قامت او بر سرو ترجیح دارد. علاوه بر این در این بیت لف و نشر چنان طبیعی به کار رفته که خواننده متوجه آن نمی شود اما زیبایی آن را حس می کند.
موسیقی شعر
موسیقی کلمه و کلام موضوع دیگری است که در نقد فنی بررسی می شود؛این موسیقی هم در شعر وجود دارد و هم در نثر.آنچه موسیقی را در کلام به وجود می آورد یکی عامل ریتم (Rythme ) یا کمیت است یعنی ایقاع،و دیگری هماهنگی حروف.ریتم بلندی و کوتاهی هجاها یا مدت زمانی است که برای خواندن یک جمله نیاز داریم.ایقاع عبارت است از واحدهای متقارن و متکرر یک وزن.زشتی و زیبایی یک نثر بستگی به ایقاع آن دارد.زیبایی همواره در یکنواختی و هماهنگی ایقاع ها نیست، در بسیاری موارد این امر تکلفی را پدید می آورد که ملال انگیز است.
خاصیت آهنگین حروف و ترکیب و تلفیق کلمات،موسیقی خاصی در کلام ایجاد می کند که غالبا در القای معانی اهمیت فراوان دارد.
به طور مثال در شاهنامه آن جا که کاووس بر رستم خشم می گیرد.کلمات با لحنی تند و ریتمی کوتاه که القاء کننده ی خشم است بیان می کند:
که رستم که باشد که فرمان من کند پست و پیچیده ز پیمان من
اگر تیغ بودی کنون یش من سرش کندمی چون ترنجی زتن
کلمات با هجای بلند و کشیده نه تنها شور و حرکت را از کلام دور می سازد،بلکه سکوت سنگین اندوه را بر آن تحمیل می کند.
آن جا که سر ایرج را برای پدرش فریدون می آورند:
سپه داغ،شاه با های و هوی سوی باغ ایرج نهادند روی
فریدون سر شاه پور جوان بیامد به بر گرفته نوان
همی کند روی و همی کند موی همی ریخت اشک و همی خست روی
با مقایسه این دو می توان ارزش موسیقی را دریافت.
نقد زیبایی شناسی
نقد زیبایی شناسی در حقیقت بررسی جوهر هنر دور از محتوای خاص آن است.ریشه و اساس این شیوه ی نقادی را در اروپا می توان در نظریه های کالریج و ادگارآلن پو جست و جو کرد.
آلن پو هنر را از جنبه ی زیبایی شناسی آن نگاه می کند و فکر خلاق را در قلمرو هنر امری بیگانه می شمارد. به اعتقاد وی آنچه برای هنرمند اهمیت دارد این نیست که نظریه ای خاص را بیان کند یا اندیشه ای را بپروراند. مهم آن است که تاثیری کلی و واحد در خواننده باقی بگذارد. به عقیده ی او انشای آثار ادبی در حکم بنایی است که معمار می سازد و در آن آنچه اهمیت دارد هماهنگی و توازن آن است.
در قرن بیستم در اروپا و امریکا کسانی مثل ریچاردز و عزراپوند و تی اس الیوت نوعی نقد نو بوجود می آورند که تا حدی می توان آن را با نقد زیبایی شناسی هم ریشه دانست.
اصول نظریه های ریچاردز مبتنی بر توجه منتقد به دلالت های الفاظ و اوزان شعر و استعارات و لحن و کلام است.
عزراپوند شاعران جوان امریکا را متوجه این موضوع می کند که شعر تنها عبارت از الهام نیست بلکه بیشتر نوعی حرفه و صنعت است که شاعر باید در آن ابزار کار خود را به درستی به کار بندد.
تی اس الیوت نیز شعر را به عنوان یک پدیده ی مستقل به کار می گیرد و معتقد است که شاعر در سرودن شعر از هیجانات و شخصیت خود می گریزد.الیوت نیز مانند عزراپوند می خواهد نوعی شیوه نقد را که آزاد از تفسیرهای برون ذاتی، تاریخی، اخلاقی،روانشناسی و جامعه شناسی باشد و صرفا کیفیت و ارزشهای زیبایی شناسی را در نظر گیرد به وجود آورد.
مبنای چنین روشی بر این است که در شناخت و ارزیابی آثار ادبی منتقد بیشتر به خود این آثار توجه کند تا به محیطی که موجب پیدایش آن ها شده است. از این رو این شیوه ی نقد هم با طریقه ی کسانی که در تفسیر آثار هنر به تحلیل روانی یا بررسی سرشت و خصلت نویسندگان اهتمام دارند مغایرت دارد و هم با شیوه ی آنان که در نقد می کوشند تا تاثیر احوال و مقتضیات اجتماعی را در تکوین اثر بجویند متفاوت است و خود شیوه ای است مستقل بر مبنای شناخت جوهر واقعی هنر و کشف زیبایی آن.
نقد اخلاقی
نقد اخلاقی که در آن ارزش های اخلاقی را اصل و ملاک نقادی شمرده اند،شاید از قدیمی ترین شیوه های نقد ادبی است. افلاطون در شعر و درام به تاثیر اخلاقی و اجتماعی آن توجه می کند و شعر و ادب را از آن جهت که ممکن است باعث فساد اخلاق جوانان شود طرد و انکار می کند.
ارسطو نیز معتقد است که هدف شعر،خاصه تراژدی باید تصفیه یا تزکیه نفس باشد و هوراس ارزش شعر را در سودمندی و زیبایی آن می داند. به هر حال بیشتر متفکران قدیم برای شعر و ادب فایده ی تربیتی و اخلاقی قایل اند.
دیدرو معتقد است:
هدف یک اثر ادبی این است که به آدمی عشق به تقوی و وحشت از نابکاری را القا کند.
همچنین تولستوی در این باره می گوید:
هنر جهان پسند همواره ملاک ثابت و معتبری با خویشتن دارد و آن ملاک معرفت دینی و روحانی است.
غالب نقادان اعتقاد دارند که اهمیت ادبیات تنها در شیوه ی بیان نیست بلکه در محتوای اثر نیز هست. نقد اخلاقی در قرن بیستم بوسیله ی انسان دوستان جدید ادامه پیدا می کند. به عقیده این گروه مطالعه ی تکنیک آثار ادبی بررسی وسایل است، حال آن که باید به بررسی هدف های ادبیات به عنوان فرآیندی که در زندگی و عقاید و روحیات بشر تاثیر می گذارد پرداخت.این دسته معتقدند فقط عقل و معیارهای اخلاقی است که انسان را از حیوان متمایز می کند و از این رو تاکید آنها صرفا بر انضباط اخلاقی است.
درایران هر چند نقد اخلاقی بطور مستقل وجود نداشته است و هرگز دوره ی خاصی از ادبیات بدین شیوه اختصاص نیافته اما غالبا نقادان به لزوم اخلاق و تربیت اخلاقی و دینی اشاره کرده و شاعران را از گفتن سخنان زشت و هزل و یاوه و نیز مدیحه و تملق و دروغ که خلاف اخلاق ودین است بر حذر داشته اند.
نقادان ایرانی همواره شاعرانی را که سخنانشان مشتمل بر اغراض نفسانی و متابعت هوای شهوانی،مثل مدح مذمومین و ذم ممدوحین و یا هزلیات رکیک و امثال آن طرد و انکار کرده و آن را بد دانسته اند.
برای مثال می توان به ناصر خسرو،فردوسی،نظامی وسعدی اشاره کرد.حتی انوری که خود میحه سرا و هزال بوه است به شریعت شعرا که گدایی و کدیه است سخت می تازد و آن را زشت و بد میداند.
نقد اخلاقی در ایران به خصوص در عصر جدید به علل وجود بعضی مسائل سیاسی و اجتماعی شدیدا مطرح می شود و بسیاری از تجدد طلبان و مشروطه خواهان برای شعر، شرط اخلاقی و اجتماعی قائل می شوند که از آن میان می توان نام آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، ادیب الممالک فراهانی و امثال آنان را ذکر کرد.
نقد اجتماعی
نقد اجتماعی عبارت است از نشان دادن ارتباط ادبیات با جامعه و تاثیر جامعه در ادبیات و همچنین تاثیر ادبیات در جامعه. نقد اجتماعی آثار ادبی را همواره محصول و مولود حیات و محیط اجتماعی می داند.از این رو بسیاری از منتقدان اخیر سعی کرده اند علل و موجبات تحول اسالیب و تغییر فنون و انواع را در ادبیات فقط از طریق تحقیق در اوضاع و احوال اجتماعی بیان کنند، به عقیده ی آنان اگر شعر زبان عواطف و ترجمان قلوب شاعران است، آنچه عواطف قلبی را دید می آورد جز محیط و زمان و مکان چیزی نیست.از این رو ادراک درست و دقیق عواطف و احوال فرد جز با دریافت علل و نتایج حوادث اجتماعی میسر نیست.
هیپولیت تن ادبیات را محصول زمان،محیط اجتماعی و نژاد می داند.به عقیده ی وی حوادث و احوال اجتماعی مولود و نتیجه ی این سه عامل است.
بعد از جنگ جهانی اول غالبا توجه به شیوه ی نقد اجتماعی به شکلهای مختلف غالبا توجه به شیوه ی نقد اجتماعی به شکل های مختلف و در جلوه های گوناگون ادامه پیدا می کند خاصه این که تاثیر حوادث و مسائل این عصر غالبا جذبه ای برای این شیوه در میان طبقه ی جوان پدید می آورد.
در میان آثار شاعران و نویسندگان ایران آنچه متعلق به جنبه های اجتماعی است غالبا یا رنگ دینی و اخلاقی دارد و یا انگیزه ی ملی و میهنی.
شک نیست که شاهنامه ی فردوسی گذشته از نوع اجتماعی آن یعنی حماسه،احساسات میهن دوستانه و برتری های قومی و ملی را که خواه نا خواه امری اجتماعی است مطرح می کند و نیز شاعرانی مانند مولوی، سنائی و عطار به طرح مشکلات اجتماعی و اخلاقی زمان خود می پردازند.در میان شاعران ایرانی برخی با محیط اجتماعی خود به ستیزه برخاسته و آن را طرد و انکار کرده اند.
ناصر خسرو با زبانی تلخ و گزنده از جهان خواران و دین فروشان خراسان انتقاد می کند و حافظ از ریا و تزویر و خیام از جهل و نادانی مردمان روزگار خویش می نالند و اجتماع و دنیایی را می خواهند غیر از آنچه وجود دارد.
از اوان مشروطیت در ایران روشنفکران و متفکران ایرانی سعی می کنند نقد اجتماعی را چه در شعر و چه در نثر رواج دهند. شاعرانی مانند ادیب الممالک فراهانی، علی اکبر دهخدا،نسیم شمال، ملک الشعرای بهار و میرزاده ی عشقی و دیگران شعر را در خدمت اجتماع و سیاست می دانند و از آن برای بیدار کردن مردم استفاده می کنند. نقد اجتماعی به تدریج در ایران رواج می یابد و تا عصر حاضر ادامه پیدا می کند.
نقد تاریخی
اگر منتقدی برای تحلیل یک اثر ادبی حوادث یا امور مربوط به تاریخ را مورد بررسی قرار دهد، و به بحث در باب حیات شاعر و معاصران او و یا روابط او با هم عصران و یا احیانا به تحقیق در باب اسناد و مدارک و چند و چونی صحت و سقم نسخه یا نسخ کتاب و چگونگی وجود تحریف و تصحیف و تصحیح اثر و جستجوی اشارات و حوادث تاریخی و به بحث هایی از این قبیل بپردازد، به نقد تاریخی پرداخته است. نقد تاریخی در واقع وسیله ی تحقیق در تاریخ ادبیات محسوب می شود.
نقد تاریخی به یک اثر ادبی به عنوان یک امر ذوقی و هنری کمتر نگاه می کند و از درک هنر و ارزش هنری آن عاجز است. از همین رو است که می توان گفت نقد تاریخی قادر به تحلیل واقعی یک شاهکار ادبی نیست، زیرا یک شاهکار بزرگ ادبی غالبا از محیط و اجتماع خود فراتر است و چه بسا مولود جذبه و الهام و تحت تاثیر لا شعور به وجود می آید. بنابراین نمی توان صرفا با بحث پیرامون مسائل مربوط به تاریخ و زمان و مکان آن را مورد بررسی قرار داد.
بیهوده نیست که یکی از منتقدین معاصر می گوید:
روش تاریخی که می خواهد مفهوم و معنی شاهکارهای هنری را روشن نماید در واقع آن را ضایع و تباه می کند.
نقد و تحقیق در ادبیات را نمی توان و نباید منحصرا به وسیله ی طریقه ی تاریخی میسر و کافی دانست. آنچه در آثار زیبای هنری مورد توجه منتقد می باشد فقط جنبه ی تاریخی آنها نیست زیرا شعر و اثری بی نام که از جهت شور انگیزی و دل ربایی جالب باشد هرچند زمان گوینده و نویسنده ی آن معلوم نباشد باز می تواند مورد توجه قرار گیرد.
نقد تاریخی یکی از رایج ترین شیوه های نقد ادیبانه است و غالبا در ایران به این شیوه توجه فراوان می شود به طوری که غالب تحقیقات ما درباره ی شاعران از این مقوله است. البته بزرگترین فایده ی تحقیقات تاریخی متوجه تاریخ، جامعه شناسی، مردم شناسی و گاه روانشناسی می شود نه هنر و ادبیات؛ و شاید از همین رو است که این نوع تحقیقات را در آثار درجه ی دوم بیشتر و بهتر می توان نشان داد، زیرا آنان به متن زندگی نزدیکتراند و بیشتر به واقعیات محیط خویش تکیه دارند تا نوابغ که غالبا از محیط خود فاصله می گیرند.
درهرحال نقد تاریخی در مورد یک اثر ادبی وقتی می تواند به درستی انجام شود که گذشته ی آن و نیزعصری که پدید آورنده ی آن است به خوبی شناخته شود و آرمانها و آرزوهایی که در آن روزگار تجلیاتی داشته است احساس گردد. حتی کافی نیست که برای شناختن نویسنده ای تنها عواملی را که در او تاثیر کرده است مورد مطالعه قرار داد بلکه باید تاثیر خود او را در آیندگانش نیز تحقیق کرد؛ زیرا بسیاری اوقات آنچه آیندگان در اثر نویسنده ای می یابند از اطلاعاتی که امروز مستقیما به وسیله ی اثر خود نویسنده به دست می آید بیشتر است.
شیوه ی نقد تاریخی هنگامی مفید است که ناقد تنها به مطالعه ی اثری که از یک نویسنده در پیش رو دارد اکتفا نکند بلکه به همه ی آثار او احاطه یابد تا قضاوتش صحیح باشد.
نقد روانشناسی
در نقد روانشناسی نقاد سعی می کند جریان باطنی و احوال درونی شاعر و نویسنده را ادراک و بیان نماید و قدرت و استعداد هنری و ذوق و قریحه ی او را بسنجد و نیروی عواطف و تخیلات وی را تعیین نماید و از این راه تاثیری را که محیط و جامعه و سنت ها و مواریث در تکوین این جریان ها دارند مطالعه کند. از این رو منتقدان توجه به ارزشهای روانشناسی را در فهم آثار ادبی بسیار مهم می شمارند و آن را کلید سایر نقدها می دانند و شعر و ادب را روانشناسی شاعر یا نویسنده می دانند.
از مطالعه آثار ادبی می توان دریافت که عواطف و احساسات هنرمند چیست و محرک او در اندیشه ها و الهامات خویش کدام است و همچنین صفات و احوال نفسانی غالب بر عصر و معاصرانش را نیز می توان شناخت. در هر حال اثر هر شاعر یا نویسنده معرف خصال و سجایا و به عبارت دیگر روانشناسی او به شمار می آید.
سبقه ی جست و جو در زوایای روح انسان را می توان در شعر دراماتیک یونان یافت؛ بعد ها نیز در اروپا کسانی مانند راسین، شکسپیر، ایبسن، مترلینگ و داستایوسکی بدان پرداخته اند. با این حال یک جریان فکری– فلسفی جدید باعث شد که ادبیات از دیدگاه علم روانشناسی مورد توجه قرار گیرد و آن تاثیر نظریه ها و اندیشه های کسانی چون فروید، یونگ و آدلر بود.