شرح قاعده بسیط الحقیقه
این قاعده یکی از افتخارات حکمت متعالیه است،در پرتو این قاعده می توان به معارف بلندی دست یافت؛از جمله:
• جامعیت هویت خداوند بر جمیع هویات
• خاستگاه کمالات بودن ذات خداوند
• حقیقت تام بودن خداوند
• علم خداوند ذات خویش
• ظهور ذاتی حق تعالی بر ذات خود
• اتحاد نفس ناطقه با تمام قوا و شئون ذاتی خود در مقام جمع الجمعی
صدرالمتالهین قاعده ی بسیط الحقیقه را مطلبی غامض و پیچیده دانسته است که ادراک آن برای کسی که خداوند به او علم و حکمت عطا نکرده بسیار دشوار است.
ملاصدرا بر اساس این قاعده بسیط الحقیقه را هویتی میداند که از یک سو تمام امور وجودی را جز آنچه بر نقایص و امور عدمی تعلق می گیرد دارا است و حقیقت آنها بر وی قابل حمل است و از سوی دیگر هیچ امری را نمی توان با حمل اولی یا شایع صناعی بر او حمل کرد از اینرو همه ی اشیاء جهان امکان به نحو ضرورت از او مسلوب است و او هیچ یک از آنها نبوده و با آنها متحد نشده و عین آنها نخواهد بود،زیرا بسیط محض محال است که با موجود محدود امکانی متحد باشد؛چه سد به اینکه عین آن شود.
• نقصان قاعده بسیط الحقیقه
علامه طباطبایی در تعلیقه ی خود بر تبیین صدرالمتالهین حمل مورد نظر در قاعده ی بسیط الحقیقه را حتی حمل شایع صناعی هم نمی داند و می نویسد: در حمل شایع صناعی که در زندگی روزمره بسیار استفاده می شود افزون بر اینکه محمول از جنبه ی ایجابی بر موضوع اثبات می شود، از جنبه ی سلبی نیز از آن سلب می شود.
مثلا در قضیه های احمد نویسنده است یا رضا انسان است و… افزون بر اینکه نویسنده بودن را بر احمد و انسان بودن را بر رضا اثبات می کنیم غیر نویسنده نبودن احمد و غیر نویسنده نبودن رضا را ثابت کرده و فهمانده ایم که رضا غیر انسان نیست و احمد غیر نویسنده نیست؛اما در قاعده ی بسیط الحقیقه چنین مطلبی صادق نیست.
اگر بنا به قاعده امری وجودی مانند ((علم مطلق)) بر خداوند حمل می شود؛معنای آن این نیست که که خداوند جز علم مطلق چیزی نیست،پس جنبه سلبی حمل شایع صناعی در قاعده ی بسیط الحقیقه راه ندارد و از این رو حمل مورد نظر در قاعده ی یاد شده حمل شایع صناعی نیست.
• راه حل علامه طباطبایی
علامه نوع دیگری از حمل را که مطلق بر مقید و حمل حقیقت بر رقیقیت است را بیان می دارد.در این حمل موضوع و محمول متحد نیستند بلکه به لحاظ واقعیت عینی و حقیقت خارجی اتحاد دارند به این صورت که مطلق حقیقت بی قید و مقید رقیقه ی آن است همهن گونه که هر معلولی نسبت به علت خود رقیقه و هر علتی نسبت به معلول خود حقیقت است تا جایی که عله العلل ، حقیقت الحقایق به شمار می رود و او حق محض است:
(( ذلک بان الله هو الحق و ان ما یدعون من دونه هو البطل و ان الله هو العلی الکبیر ))*سوره حجج/62-سوره لقمان/30
خصوصیت مهم این نوع حمل یک سویه بودن آن است. در این حمل هر چه بر حقیقت حمل شود تنها رقیقه ی آن بر مقید حمل می گرددولی هرچه از حقیقت و مطلق سلب شود از رقیقت و مقید سلب نمی شود؛یعنی بعد سلبی مطلق و حقیقت در مقید و رقیقت وجود ندارد و توهمی هم در این باره نیست؛مثلا اگر علتی مجرد و معلولی مادی بود هر کمال وجودی که در علت یافت شود در حد رقیقت،تنزل،تمثل و ضعف نیز بر معلول یافت می شود؛ولی هر آنچه از علت و مطلق سلب شود از معلول و مقید سلب نمی گردد پس وقتی سبسبه ی علل به علت العلل برسد به تام الحقیقه و البساطه رسیده است و بسیط الحقیقه ، تام الاشیاء است؛یعنی جمیع کمالات موجود در معایل و مرکبات و مقیدات را داراست ولی نقایص و سلوب آنها را دارا نیست:
(( سبحن ربک العزه عما یصفون ))*سوره صافات/180
بنابراین قاعده ی بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشی منها دو قضیه است:
یکی بسیط الحقیقه اطلاقا و وجودا و کمالا کل اشیاء و دیگری بسیط الحقیقه حدا و تقییدا لیس بشئ منها از این رو اگر الله علیم و قدیر است رقیقه ی علم و قدرت در علما و دانشمندان و مقتدران و حقیقت آنها در حق تعالی است و همچنین است در حیات و اراده و… چنان که هیچ موجود محدود امکانی با خدا نبوده و با وی متحد نشده و عین او نخواهد بود و گرنه محذور جمع دو نقیض لازم می آید.
فرشاد نوروزی
منبع:
الحکمه المتعالیه ج 6/ ملاصدرا
نهایه الحکمه /علامه طباطبایی
خوب قلم می زنید دوست عزیز
اینجا بوی چیزی می دهد که از تمام دنیا بیشتر دوستش می دارم …
فلسفه …
سپاس .
گفت مهدی آن که نور هدی است
امر او چون امر و دستور خداست
کسب علم و معرفت را هر که خواست
جز ره ما اهل بیت انکار ماست
موفق باشید…
رسولان و اوصیاء ایشان فرمودند در ذات خدا تفکر نکنید متحیر و کافر و زندیق میشوید چون خدا مخلوق و مصنوع نیست و صانع شبیه مصنوع نیست
فقط او را تعطیل و تشبیه نکنید تا خود را بشما معرفی کند و بیان و تعریف و عرفان و شناخت دست خود اوست
از راه یافتگان به ذات خدا و عارفانی که اینچونین تفحص و غور فلسفی در خدا میکنند و مطلبی را نگفته باقی نمیگذارند و خدا را روشنتر از حتی امواج رادیویی زیر دید علمی تعریف میکنند گلایه دارم
چگونه از رسولان و قران و اوصیاء فرسنگها پیش افتاده اند
چگونه مکاشفاتی و الهاماتی و تفکراتی و تفلسفی عمیق و شگرف یافته اند که اینچونین با جسارت ربوبیت و الوهیت را بتمامه کشف و پرده برداری کرده اند آفرین بر این قوم سخت کوش
خدا را به خودش و رسولانش معرفی کردند
با واجب الوجودی که در توهمات و تعقلات و تخیلات خود افریدند توحید را پاره پاره کردند
چه کسی از انان خواسته بود به کدام دستور و توصیه و مجوز شرعی و الهی و روایتی و دینی و عقلی دست به این کار زدند واین مجسمه را ساختند ؟؟!!