دست نوشته ای برای فلسفه
در میان صفحات روزنامه ها و مجلات اغلب صفحه ای به نام اندیشه وجود دارد که کما بیش به موضوعات فلسفه می پردازد یا هر چندگاهی نشریه ای با دغدغه روشنفکری به میان می آید که بخشی را به-صرفا-نام فلسفه اختصاص می دهد؛ در دانشگاه های علوم انسانی هم اگر نشریه ای باشد توسط اساتید منتشر می شود که نخست از حوصله عام خارج است و سپس تنها به انتشار مقالات اساتید می پردازد و در آن هم فهمی از هنر طراحی وجود ندارد و کسالت آور می نماید.
وقتی هم در سایت های اینترنتی جستجویی می کردم برخی از سایتها بخشی از سایت را به فلسفه اختصاص داده بودند آنهم بسیار نامربوط و غیر کارشناسانه در سایت های دینی هم که مفهوم مستقل از فلسفه دیده نمی شد و همواره دو واژه فلسفه و دین در کنار هم قرار داشت-یا بعضی از دانشجویان مجموعه ای از اشعار عاشقانه و جملات فلسفی فیلسوفان را به نام فلسفه در وبلاگ خودشان گذاشته بودند.
خوب به واقع فلسفه تا حد زیادی مظلوم واقع شده بود هرکس با هر دغدغه یا اندیشه ای فلسفه را با داشته هایش ادغام کرده بود-فلسفه و شعر،فلسفه و…..-.
در محیط اجتماعی هم کتابفروشی ها در کنار رمان های عاشقانه ؛کتابهایی را با هر عنوانی در زمینه فلسفی-روانشناسی ارائه می دهند که البته فروش خوبی هم دارند-از طرفی با این احساس عمومی که در میان مردم وجود دارد و حس نواندیشی و روشنفکری و کارشناس مآبی مردم کتب فلاسفه هم به شکر خدا فروش خوبی دارد-حداقل برای پرشدن قفسه های اتاق خواب-.
فلسفه چیست؟
دوستداری دانش ؟
در دنیای امروز بیش از صدها رشته علمی در دانشگاه ها وجود دارد و بس شگفت آور است که مراد از فلسفه ، دوستداری هیچ یک از این دانش ها نیست.لفظ فیلوسوفیا زمانی از فلسفه به دست داده شد که دانشها این همه گسترده نبود،و حد و مرز مشخصی برای دانشها وجود نداشت اما با گذشت زمان دانشها هم پیشرفت کردند و به شیوه ای تخصصی تر از هم جدا شدند.
اما با این وصف باید در دنیای معاصر تعریفی تازه از فلسفه داشته باشیم -البته در کتب آموزشی فلسفه در ایران هنوز هم از تعریفی که گذشت برای فلسفه استفاده می شود- باید در دنیای امروز فصلی برای فلسفه قائل شویم.
فلسفه دانش نمی تواند باشد چراکه ویژگی هایی که می توان برای دانش متصور بود در فلسفه وجود ندارد،در دانش خصلت انباشتی و برهم افزایی وجود دارد حال آنکه در فلسفه چنین چیزی وجود ندارد. هر فیلسوفی یا دنباله رو یا شارح آثار فیلسوفان پیشین است یا اینکه خود فلسفه ورزی می نماید؛از اینروی است که فلسفه پیشرفت ندارد و این درست خلاف سنت علم است. فلسفه را نباید متعلق به موضوع خاصی دانست هرچه برای بشر اهمیت دارد در حوزه و حیز فلسفه قرار می گیرد.
ما لفظ فیلسوف را هم برای شارحان و هم برای فلسفه ورزان به کار می بریم؛ دوستداری دانش با دانایی خیلی متفاوت است و عامل فصل بحث ما نیز در همین مسئله است.براستی همان طور که در مسائل تشکیک وجود دارد در اطلاق مفاهیم نیز وجود دارد در تعریف فلسفه اگر بگوییم دوستدار دانایی باید دانایی را تعریف کنیم که آیا دانایی بر دانستن عمومی علوم اطلاق می شود یا در پی پاسخ دادن به پرسشهای بنیادین بودن که اگر اینطور باشد تمامی علوم در پی این موضع هستند.مراد از فیلسوف اگر متفکر فرهنگ و سرزمینی در روزگاری خاص باشد باید گفت که او حتما از این جامع نگری که امکان طرح سوالات زمانه را می دهد برخوردار بوده است و اگر منظور متخصصان دانشگاهی فلسفه باشند شان آنها مآلا به اندازه شان آموزشی و پژوهشی هر دانشگاهی دیگر در هر رشته دیگری است و الزاما جایی در تاریخ تفکر ندارند،
فلسفه اگر تلاش برای آموختن اندیشیدن باشد،روش است و برای به کارگرفتن این روش باید ماده دانش هم وجود داشته باشد،بسته به اینکه شخص در چه زمینه ای می خواهد بیندیشد موضوع دانش او هم متفاوت خواهد بود اما بدون دانش درباره موضوع و بدون اطلاع از دیگر دستاوردهای علمی و فکری بشر درباره آن موضوع و بدون پیش چشم داشتن تاریخ فلسفه به معنای خاص و تاریخ فرهنگ بشر به معنای عام بحث فلسفی کردن بی فایده می تواند باشد.
فلسفه مبتنی بر استدلال های عقلی است و تحلیل مفاهیم،و انسان هم موجودی است دارای عقل و قوه فهم استدلال و تحلیل اما نه فلسفه صرف استدلال تحلیلی است و نه انسان یکسره منطقی و معقول.استدلال و تحلیل و منطق لازم است ولی کافی نیست که اگر چنین بود نهایتا همه اختلاف نظرها رفع می شد.فلسفه دانی و فلسفه خوانی و فلسفه ورزی نوعی وسعت دید و گریز از تعصب محسوب می شود،چراکه به انسان کمک می کند از تنگ فکری رهایی یابد.
فرشاد نوروزی
خوب طرح مساله کردی