بی اساسی باور
نورمن مالکوم
ترجمه: فرشاد نوروزی
(این مقاله ترجمه ای است از مقاله نورمن مالکوم[i]، با نام بی اساسی باور[ii] .)
ویتگنشتاین در آخرین یادداشت هایش می نویسد که دشوار است “بی اساسی باورهایمان را دریابیم.” او فکر می کرد تا چه اندازه پذیرش های مطلق و غیر مستند، زندگی ما را شکل می دهد. ]این مسئله[ در مورد کودکان امری بدیهی به شمار می آید. آنها نام های اشیاء را می شنوند و چیزهایی را که به آنها گفته می شود را می پذیرند و از دلیل آن چیزی نمی پرسند. کودک دلیلی را نمی خواهد برای اینکه شخصی که به او غذا می دهد «ماما» نامیده شود. یا باید فرض کنیم که کودک برای خود اینطور استدلال می کند که : ” به نظر می رسددیگر ]افراد[ حاضر کسی که به من غذا می دهد را می شناسند و چون آنها به او «ماما» می گویند احتمالاً این نام او است” ؟ ، با تأمل در این ]موضوع[ آشکار می شودکه یک کودک نمی تواند شواهد را بسنجد یا حتی شک کند به چیزی مگر اینکه او پیش از این چیزی را یاد گرفـته باشد. ]در این مورد[ ویتگنشتاین : «کودک بر مبنای اعتقاد به افراد بزرگسال یاد می گیرد. شک بعد از اعتقاد می آید.» (در باب یقین،160).
چیزی که فهمش دشوارتر است این است که زندگی افراد بزرگ سال تحصیل کرده نیز بر اساس باورهای بی اساس شکل گرفته است. منظورم باورهای غیر عادی و نامتعارفی نیست که در حواشی زندگی آنها جای دارد، بلکه باورهای بنیادین و پایه است. باوری را در نظر بگیرید که بر مبنای آن اشیاء مادی اطراف ما (ساعت، کفش، صندلی) بدون یک توضیح ]منطقی[ فیزیکی نابود نمی شوند. «آنها در هوای رقیق ناپدید نمی شوند». شگفت انگیز این است که ما این عبارت را بکار میبریم: «من می دانم که کلید ها را دقیقاً آنجا روی میز گذاشتهام. آنها در هوای رقیق باید ناپدید شده باشند!» اما این اظهار شگفت مبالغه آمیز است؛ ما در حقیقت با جدیت صحبت نمی کنیم. من هیچ فرد بزرگسالی را نمی شناسم که حقیقتاً فرض کند که کلید ها بدون هیچ توضیحی نابود شده اند.
نگرش ما در این مسئله قابل توجه است. ما مایل نیستیم حتی فرض کنیم احتمال دارد که یک صندلی باغ گم شده «نابود شده باشد.» ما چنین پیشنهادی را نمی پذیریم و اگر کسی چنین پیشنهادی را مطرح کند ما مطمئن خواهیم بود که او شوخی می کند. مبالغه آمیز نیست اگر بگوییم که این نگرش بخشی از مبانی اندیشه ما را تشکیل می دهد. ما نمی خواهم بگویم که این نگرش غیرعقلانی است؛ بلکه چیزی است که ما تلاش نمی کنیم با ]داشتن[ دلایل ]عقلانی[ بدان اتکاء کنیم. می توانیم بگوییم که آن به «چارچوب» فکری ما درباره ی اشیاء مادی تعلق دارد.…………………
متن کامل این مقاله بزودی در مجله حکمت منتشر خواهد شد.
منبع:
Norman Malcolm extract from ‘The Groundlessness of Belief’ from Reason and Religion edited by Stuart C. Brown (Cornell University Press, 1977)