عقلانيت انتقادی رازی
فرشاد نوروزی
شايد سيماي رازي در حوزه طب و كيميا خيلي روشنتر باشد تا اينكه بخواهيم درباره آراي وي در حوزه دين و فلسفه سخن بگوييم. قرون سوم و چهارم هجري دوران طلايي تحولات فرهنگي محسوب ميشود كه در آن، فيلسوفي چون رازي بر عقايد پيشين ميتازد. رازي برخلاف كندي و فارابي كه سعي در ايجاد نوعي ارتباط و التفات ميان دين و فلسفه داشتند و بر مسند حل تعارضات ميان آن دو ميكوشيدند، نگاه انتقادي و سردي نسبت به اجماع اين دو مقوله دارد.
تشتت آرا درباره رازي خيلي زياد و پراكنده است چرا كه ديدگاه او در دوران خود مغاير با عقيده عمومي بوده است. لعن و فحاشيهايي كه روزگار پس از او برايش رقم زد و كتابهايي كه به جهت تكفيرش پس از مرگش به آتش كشيده شد گواهي بر اين است كه بايد قدري محتاطانه درباره اين انديشمند سخن راند. عقايد تاملبرانگيز رازي درباره نبوت، معاد ديني، تناسخباوري، نگرش وي درباره آفرينش و هستي و ديدگاهش درباره فلسفه سبب شده است كه در قرون آتي وي را ديوانه و ملحد بخوانند. در آثار وي كه درباره آنها نيز چندان اتفاق نظر دقيقي وجود ندارد و برخي آن را منسوب به وي خواندهاند، اثري از انكار خدا وجود ندارد. از اين رو ميتوان گفت سيماي فكري وي بيشتر صورتي انتقادي به عقايد موجود دارد و نگرهيي اصلاحاتي به حساب ميآيد و البته معاندت وي با برخي عقايد بنيادي دين همچون باور به تناسخ از وي چهرهيي دوگانه ميسازد.
ديدگاه رازي درباره فلسفه و فيلسوف نيز برخلاف رويهيي است كه در ميان فلاسفه اسلامي وجود داشته است. واژه «فيلسوف» در معناي تمكين در برابر انديشمندان يوناني يعني افلاطون و ارسطو تعريف ميشده است به طوري كه شهرستاني در «ملل و نحل» صراحتا ميگويد: «فلاسفه اسلام كه حكيمان ايرانياند (جملگي) ارسطاطاليسي [ارسطويي] باشند.» رازي را بايد نخستين كسي دانست كه در ميان فلاسفه دوره اسلامي بر ارسطو ميتازد و با او مخالفت ميكند. از اين رو جامعه فلسفي ايران كه همه نگرهيي ارسطويي داشتند، او را فيلسوف نميخواندند و افرادي چون ابنسينا كه داراي زمينه مشايي هستند، بهشدت با او سر ستيز داشتند. البته لازم به ذكر است كه ابنسينا را نميتوان به طور مطلق مشايي يا اشراقي خواند بلكه بايد مكتبي سينايي براي او در نظر گرفت. در كنار رازي ميتوان از شخصيت ديگري كه هممسلك وي است، نام برد؛ بيروني نيز به مانند رازي عقايدي مغاير با ارسطو داشت وليكن اين دو را ميتوان سردمداران فلسفه ايراني مستقل به شمار آورد.
مفاد انديشه رازي كه همان عقلگرايي است، در بخش نخست كتاب «طب روحاني» بيان داشته شده است. رازي وجه تمايز انسان و چارپايان را عقل و چيرگي بر نفس ميشمارد، چنان كه در «طب روحاني» ميگويد: «خرد چيزي است كه اگر نبود، وضع ما همچون حال چارپايان و كودكان و ديوانگان ميمانست.» و انسانهاي خردمند را كساني ميداند كه «فلسفه» آموختهاند و جهان پيرامون خويش را شناختهاند. عقل در نظر رازي معادل واژه اوستايي و پهلوي «خرد» [xratu] است كه بنا به تعريف «برهان قاطع» به معني «قوه مدركه انساني» است. عقل گوهر خدايي است كه با فلسفه شناخته ميشود و همراه عقل در انسان «هوي» وجود دارد: «بايد كه بر هوي سخت گيريم، او را خوار و رام سازيم، وادارش كنيم و مجبور تا از امر و نهي خرد فرمان برد.» و تنها با هدايت عقل است كه ميتوان از هوي به دور بود و راه نيكبختي را پي گرفت. كرامت انسان و آزادگياش بنا بر نظر رازي صرفا در «عقل» و حكمت و معرفت اوست. عقل در نظر رازي همان «خرد جاودان» است كه مينوي آن در ادب عرفاني فارسي «پير خردمند» ناميده ميشود. رازي منتقد قائل شدن مراتب عقول ارسطويي است و عقل را يگانه و بسيط ميداند و پيروان مكتب ارسطو را كه بر مراتب عقول چندگانه باور دارند، در بند موهومپرستي و گرفتار تخيل التقاطي فلسفي ميخواند. طبق عقلانيتي كه رازي از آن سخن ميگويد، تنها ملاك حصول علم براي ما عقل استدلالي است و در اين راه به هيچ نيروي غيرعقلاني نيازي نيست و باوري به آن وجود ندارد. رازي تقدم خرد بر اعمال را چنين بيان ميكند: «ما اعمال عقلي خود را پيش از ظهور حسي آنها به تصور ميآوريم، پس آنها را چنان درمييابيم كه گويي احساسشان كردهايم. آنگاه صورتهاي آنها را با افعال حسي خود مينمايانيم تا مطابق با آنچه تخيل و تصور كردهايم، پديدار شوند.» از سويي خرد رازي زمينهيي تحصلي را القا ميكند، چراكه در بند دوم بخش اول طب روحاني علوم و فنون بشر را همچون پزشكي، جغرافيا و… را نيز در زيرمجموعه خرد قرار ميدهد. رازي كاملا واقعگراست. تجربهگرايي خود از نظر وي زيرمجموعهيي از خرد محسوب ميشود. به اين ترتيب ماوراي علم تجربي كه با محك خرد سنجيده ميشود، چيزي نميتواند معنا داشته باشد، تنها آنچه در ورطه ارتباط محسوس و معقول ميگنجد، وجود دارد.
جدال كهنه عوام و خواص در تعريف رازي نيز مرزبندي ميشود؛ پرداخت معرفتي عوام در نظر رازي برگرفته از احساس و امور جزييه است و معرفت خواص فراتر از ادراك و مبتني بر امور كلي است كه از عالم محسوس نيل به عالم معقول يافته است. بحث رازي درباره عوام و خواص سويهيي بر فلسفه و دين دارد چراكه از نظر رازي فلاسفه به بالاترين مدارج و فضايل عقلاني رسيدهاند و خواص هستند و اكثريت مردم كه از فلسفه بهرهمند نيستند، در مرتبهيي پايينتر قرار گرفتهاند كه شرايع از آن آنهاست. فارابي و ابن سينا نيز نظري متناظر با آراي رازي دارند و معتقدند شريعت همان مباني نقلي دين است كه براي عوام است و يك حقيقت براي فلاسفه است كه آن، همان اصول عقلاني فلسفه است و البته اين مساله سرآغازي براي مناقشات تاريخي فلسفه و دين است.
روزنامه اعتماد- شنبه، 25 شهريور 1391 – شماره 2493