نویسه ای برΠόλεμος و Δίκη در آراء هراکلیتوس (قطعه 80)

دیوید مایت[1]

ترجمه فرشاد نوروزی

 

εἰδέναι δὲ χρὴ τὸν πόλεμον ἐόντα ξυνόν, καὶ δίκην ἔριν, καὶ γινόμενα πάντα κατ΄ ἔριν καὶ χρεώμενα [χρεών] (قطعه 80)

این قطعه منسوب به هراکلیتوس، به طور کلی محاط بر معنای نسبتاً خلاصه ای بدین مضمون است: جنگ در همه چیز مشترک است و نزاع عدل است و همه چیز از راه نزاع و به وجود می آید.

Πόλεμος  مترادف واژه –آلمانی- (kampf) یا واژه دقیق تر –انگلیسی- (war) بیان می شود. به هر طریق، من نظرم نسبت به دیدگاهی قدیمی تر در تفهیم-تفسیر مقبول از-  Πόλεμος این است که این تعبیر اشتباه است و به جای (kampf) به معنای مبارزه یا نزاع که واژه ای عمومی تر است یا آنچه که ما امروز معادل قرار می دهیم با واژه جنگ (war)، πόλεμος دلالت بر چیزی دارد که من به جای اصطلاح (acausality)[2] به معنای هم بودی یا هم زمانی فراتر از تفکر علّی ما و که در اندیشه ما شئ از ذهن جدا شده است و غالباً انتزاع آنها ظاهر متضاد و متناقض دارد.[3]  از اینرو ترجمه دقیق من از قطعه 53:

Πόλεμος πάντων μὲν πατήρ ἐστι, πάντων δὲ βασιλεύς, καὶ τοὺς μὲν θεοὺς ἔδειξε τοὺς δὲ ἀνθρώπους, τοὺς μὲν δούλους ἐποίησε τοὺς δὲ ἐλευθέρους.

پولموس منشاء پیدایش ما است، حکمرانی می کند بر ما و همه چیز، برخی را چون خدایان، برخی موجودات فانی و برخی را نامحدود (آزاد) و برخی را در بند و محدود (برده) آفریده است.

  طبق ترجمه من از:

εἰδέναι δὲ χρὴ τὸν πόλεμον ἐόντα ξυνόν, καὶ δίκην ἔριν, καὶ γινόμενα πάντα κατ΄ ἔριν καὶ χρεώμενα [χρεών]

به معنای: «باید آگاه باشید که پولموس بر همه چیز سایه افکنده، با پیکار δίκη و همه موجودات به طور طبیعی از نزاع تولد می یابند.»

اینجا من تعمداً πόλεμος و δίκη را واژه به واژه به کار بردم (به جای ترجمه) زیرا هر دو واژه πόλεμος  و δίκη (من پیشنهاد می کنم نوشته شود  Πόλεμοςو Δίκα) باید مانند yυχή (psyche/Psyche) به عنوان قانون یا اصل در نظر گرفته شود (با حرف بزرگ نوشته شود) و بدین ترتیب در خصوص اشاره، اظهار، الزام، تعبیر و تفسیر نمودن  Δίκαبر همین منوال است. به نظر من تا اندازه ای امری درست تلقی می شود. برگرداندن (ترجمه) آنها به واژگان انگلیسی همچون “war”  و “justice” –که امروز معنای خاص خودشان را دارند- به نظر من اشتباه است.

δίκη برای مثال می تواند با مفاهیم: سنت (های) یک قوم، قضاوت[4] (یا امر قضاوت)، موازنه طبیعی و لازم، طریقه صحیح/ مرسوم/ قومیتی مرتبط باشد.

در رابطه با  Δίκα، من به گونه ای که معنی جدید، خاص و متعالی، بر قائده ای فلسفی و متفاوت از آن چیزی که عموماً  δίκη را می رساند، را بیان می داریم. چناچه یک اصل قومیتی یا اصل موضوعی، Δίκα بدین گونه اشاراتی به چیزی فرا وضعیتی می کند و آنچه محاط بر δίκη است در امر خدایگان ، قضاوت کننده گان – خدایگانِ تعادلِ طبیعت، از حیث باستانی و سنتی تکوین می یابد.

بدین ترتیب Δίκα دلالت می کند بر تعادل، قضاوت مستدل، با فکری مستدل – σωφρονεῖν – که πάθει μάθος موجبات و اعادات را می رساند، و این هم ما حصل πάθει μάθος از یک سنت خاص یا πόλις است که صورت های پایه ای برای سنت های باستانی آنها است. δίκη از این رو به عنوان مبادی اسرار آمیز Δίκα است، آنچه ممکن است گفته شود یک تعادل لازم و خاص بین ἀρετή و ὕβρις است– بین ὕβρις که اغلب نتایج زمانمند شخصی، طبیعی است، که ἀρετή در برابر نامتعادل و مفرط می آید.

این است که گاهی ἔρις (نزاع) هست یا می شود δίκη – چنانچه توسط هراکلیتوس در قطعه 80 این امر تحقق یافته است.

در رابطه با Πόλεμος، این واژه شاید جالب توجه باشد که در داستان های اساطیر یونانی ازوپ شهرت دارد، بازگو شده است و در جریان دوران هراکلیتوس، یک πόλεμος تشخص یافته است (به عنوان δαίμων کشاکش خانوادگی) پیوسته تخصیص یافته ὕβρις  (به عنوان δαίμων از تکبر خودبینانه)[5] و آن که یک باور عمومی قومیتی که πόλεμος در مشایعت با ὕβρις قرار دارد –پولموس[6] پیرو هوبریس[7]  است در حالی است که به علت یا به موجب ἔρις باید برعکس باشد.

در نتیجه، ἔρις اغلب برگرفته می شود از πάθει μάθος – که مناسب و مختص به دانستن است، که بر طبق نظر آیسخیلوس [8] دریافتی عقلانی است و قانون جدیدی است، دریافتی نو بر گرفته از زئوس برای جایگزینی ادیان خیلی قدیمی و جزمی که ابتناء بر طریق ترس و هراس دارند، اغلب ناظر بر Μοῖραι τρίμορφοι μνήμονές τ᾽ Ἐρινύες است.[9] دریافت جدیدی که آیسخیلوس سعی بر تشریح آن در اورستیا (Oresteia) دارد.

بدین ترتیب آنچه که شاید بتواند فهمیده و حائز ارزش باشد حقیقت و ساختار علی طبیعت Πόλεμος است که در قطعه 53 به عنوان مبنای طبیعت (یا “انرژی” یا تجلی هستی) بدان اشاره شده است که مستولی یا حکمران تمامی فانی ها است و در قطعه 80 دلایل تجلی موجودات از هستی (دلیل تمایز موجودات) و تمایز طبیعی حاصل از ἔρις اشاره شده است و دیگر اینکه در قطعه 123 اشاره به یک بازگشت به هستی دارد؛ یک بازگشت که می تواند نتیجه آنچه که در قطعه 112 بدان اشاره شد باشد، که برآمده از استدلال [σωφρονεῖν] عمیق است و آنچه که عمیق، متعادل، مستدل است می تواند ما را به سوی مرتکب نشدن ὕβρις سوق دهد.

  پی نوشت:


[1] David Myatt

[2] For the axiom of acausality, see my Introduction to The Philosophy of The Numen.

[3] For an outline of opposites, refer to my essay The Abstraction of Change as Opposites and Dialectic.

[4] Judgement

[5] δαίμων is not one of the pantheon of major Greek gods – θεοί – but rather a lesser type of divinity who might be assigned by those gods to bring good fortune or misfortune to human beings and/or watch over certain human beings and especially particular numinous (sacred) places.

[6] Polemos

[7] Hubris

[8] Agamemnon,174-183. qv. my essay, From Aeschylus To The Numinous Way – The Numinous Authority of πάθει μάθος

[9] Aeschylus (attributed), Prometheus Bound, 515-6